منبع: گاردین
تاریخ انتشار: ۲ نوامبر ۲۰۲۳
نویسنده: سرگئی راچنکو
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖
دربارۀ نویسنده:
سرگئیاسراچنکو مورخ بریتانیاییِ روستبار، استاد برجستۀ ویلسونایاشمیت در مرکز امور جهانیِ هنریکیسینجر و دانشکدۀ مطالعات بینالمللیِ جانهاپکینز و استاد مدعو در دانشگاه کاردیف است. راچنکو راوی و مورخ جنگ سرد است و عمدتاً بهخاطر آثارش در حوزۀ روابط چین و شوروی و سیاست خارجیِ شوروی شناختهشده است.
➖➖➖➖➖➖➖➖
۲۶ اکتبر امسال، هیأت نمایندگانِ حماس به ریاست موسی ابومرزوق به مسکو اعزام شد تا پیرامونِ امنیت شهروندان روسی در غزه و آزادی گروگانها با روسیه مذاکره کند.
بهنظر میرسد پیشبرد مجدانۀ گفتوگوها، بخشی از استراتژیِ عامدانۀ ولادیمیر پوتین برای تقویتِ نفوذ رو به زوالِ روسیه در خاورمیانه است. دیپلماسی ماهرانه و فرصتطلبیِ شکاکانۀ پوتین به کرملین کمک میکند تا در منطقهای که همیشه برای جاهطلبیهای این ابرقدرت ضروری تلقی میشود، نقشآفرینی کند. سودای حضور در خاورمیانه همیشه با روسها بوده و خواهد بود.
مداخلۀ روسیه در خاورمیانه سابقهای دیرینه دارد. مسکو در خلال جنگ سرد کوشید تا ناسیونالیسم عربی را به هدف استراتژیک خود مبدل سازد. چنین هدفی به معنای تضعیف متحدان غربی و جلب مشتریانی از کشورهای عربیِ درحالتوسعه است. اتحاد جماهیر شوروی در اواسط دهۀ ۱۹۵۰، کمکهای نظامی به مصر، سوریه و عراق را افزایش داد. در سال ۱۹۵۶ مسکو به طرز ماهرانهای از تهاجم بریتانیا، فرانسه و اسرائیل به کانال سوئز در مصر برای تبلیغ حمایت خود از آرمان آزادیِ اعراب و منحرفکردنِ توجهات از تهاجم شوروی به مجارستان استفاده کرد.
پس از آنکه متحدانِ شوروی در جریان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ متحمل شکست سختی شدند، شوروی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کرد، اما حمایت از اعراب را افزایش داد و ارتشهای مصر و سوریه را عملاً از صفر بازسازی کرد. با وجود همۀ کمکهای نظامی، آنچه شوروی واقعاً میخواست، حلوفصلِ صلحی جامع از طریق توافق شوروی-آمریکا بود؛ صلحی که بهسبب آن توافقاتی صورت گرفت. پس از آن ایالات متحده پشتیبان اسرائیل شد و اتحاد جماهیر شوروی جانب اعراب را گرفت.
اما مشکل این بود که اسرائیل و اعراب با یکدیگر همکاری نمیکردند. به نظر نمیرسید ایالات متحده نیز مشتاق معامله باشد. شوروی در مورد تصمیم مصر و سوریه برای جنگ با اسرائیل در سال ۱۹۷۳ هشدارهای تندوتیزی داده بود. جنگ "یوم کیپور"، رهبر شوروی، لئونید برژنف را از دوستان عرب خود عمیقاً ناراضی کرد. "لعنت به آنها. در همۀ این سالها راه معقولی به آنها پیشنهاد دادهایم. اما آنها فقط میخواستند با هم زدوخورد کنند."
پسازآن انور سادات، رئیسجمهور مصر، روابط نزدیکی با ایالات متحده و سپس با اسرائیل برقرار کرد؛ سیاستی که منجر به امضای توافقنامۀ "کمپدیوید" در سال ۱۹۷۸ و بازگشتِ "صحرای سینا" به مصر شد. شوروی از شکستِ جبهۀ متحد عربی خشمگین و بهویژه در قبال مسألۀ حلنشدۀ فلسطین نگران بود.
دهۀ ۱۹۷۰ اوج حضور مسکو در خاورمیانه بود. نفوذ در این منطقه عمدتاً تابعی از توانایی شوروی در تأمین کمکهای نظامی برای طیف وسیعی از مشتریان بود. حمایت از فلسطینیها (بهویژه حمایت مداوم از یاسرعرفات) به حفظ اعتبار اتحادجماهیرشوروی در منطقه کمک میکرد، هرچند با تهاجم شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ این اعتبار تاحدی لکهدار شد.
در پایان جنگ سرد ورق برگشت. مسکو با پسگرفتنِ ادعای خود برای کسب موقعیتِ ابرقدرت، شاهد از بین رفتن نفوذ خود در خاورمیانه بود. تنها با آغاز جنگ داخلی سوریه بود که پوتین فرصتهایی برای بازگشت دید. حمایت موفقیتآمیز او از دیکتاتور سوریه، بشار اسد، علیرغم بهکارگیریِ اسد از سلاحهای شیمیایی علیه مردم خود، نشاندهندۀ اهمیت روزافزون روسیه بود.
هرچند سوریه پایگاه دریایی خود در طرطوس و پایگاه هوایی لاذقیه را در سوریه حفظ کرده است، اما باتلاق طولانیِ جنگ در اوکراین توان روسیه برای مداخله در خاورمیانه را تضعیف کرده است. بنیامین نتانیاهو با درک نقش روسیه در سوریه به عنوان کنترلکنندۀ نفوذ ایران، میکوشد بین حمایت از اوکراین و حفظ رابطۀ کاری با کرملین تعادل برقرار کند و پوتین که بهشدت علاقهمند به بیطرفی اسرائیل در جنگ اوکراین است، مراقب است که نتانیاهو را ناراحت نکند. جنگ غزه این تعادلِ ناآرام را بر باد داده است.
بااینحال امروزه برخلاف اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰، روسیه دیگر ابرقدرتی نیست که بتواند نیرویی عظیم در سراسر منطقه ایجاد کند و مشتریان گستردهاش را از طریق کمکهای نظامی و اقتصادی در یک صف قرار دهد.
کاری که پوتین میتواند انجام دهد، این است که از روابط خود با ایران، سوریه و حماس استفاده کند تا روسیه را به روند صلح در خاورمیانه وارد کند. پوتین اخیراً در پاسخ به این سؤال که آیا روسیه با تکیه بر روابط سنتی خود با فلسطینیها و روابط حسنه با اسرائیل میتواند در مناقشۀ غزه میانجیگری کند، ادعا کرده که میتواند. پوتین امیدوار است با یافتن جایی برای خود در میز عظیمِ سیاست خاورمیانه، بخشی از جایگاه بینالمللی را که با حمله به اوکراین از دست داده بود، بازپسگیرد.
پوتین دستکم میتواند با حمایت از آرمان فلسطین، همدردی قدرتهای منطقه را به دست آورد. او با امتناع از مقصردانستنِ حماس و حمایت از قطعنامۀ آتشبس در شورای امنیتِ سازمان ملل، سعی در انجام این کار داشته است. با توجه به گسترۀ عملیات نظامیِ اسرائیل در غزه، دیگر برای روسها سخت نیست که با اشاره به ویرانههای دودآلودِ منطقۀ فلسطینی، از هرگونه انتقاد بیشتر از جنگ خود در اوکراین جلوگیری کنند.
دقیقاً به این دلیل که روسیه دیگر ابرقدرت نیست، اعتبار ناچیزی برای از دستدادن دارد. با وجود داراییهای این کشور در سوریه، دیگر مجبور نیست درگیر جنگی گسترده شود. در عوض پوتین میتواند همان شیوهای را برگزیند که شوروی در بحران سوئز سال ۱۹۵۶ در پیش گرفت، یعنی تشویقهای خارج از گود و کسب پیروزیهای اخلاقی.
این بدان معنا نیست که پوتین خواهان تشدید تنش است. گستردهشدن جنگ خطرات قابل توجهی برای روسیه به همراه دارد، اما برخلاف دوران اوجِ مداخلۀ مسکو در خاورمیانه، تصمیمات پوتین تأثیر محدودی بر چگونگیِ گسترشِ بحران کنونی دارد.
جنگ در خاورمیانه با درنظرگرفتن افزایش بالقوۀ قیمت نفت به نفع پوتین خواهد بود. تاکنون جنگ تأثیر ناچیزی بر قیمتها داشته است، اما شاید هنوز به بدترین روزها نرسیدهایم. روسیه هنوز میتواند از مصایب جدیدِ منطقهای که مدتهاست رنج میکشد، سود قابلتوجهی بهدستآورد.
* تصاویر نمایه: دیدار گرم یاسر عرفات رهبر فقید سازمان آزادیبخش فلسطین با لئونید برژنف صدر هیأت رییسۀ اتحاد شوروی در دوران اوج جنگ سرد/ نمایه بالا: حضور عرفات در تشییع جنازه برژنف (هر چند موضوع مقاله موضع روسیه در دوران پوتین و پسا شوروی در قبال فلسطین است اما مراد از اوج دوره اتحاد شوروی است)